شانس بزرگ زندگی من!
نامه ای به فرزند
نامه ای به فرزند فرزند عزیزم: آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم... وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستان...
نویسنده :
مامایی
23:15
ادامه عکسهای قدیمی
عکس چهارماهگی! یادمه ماه رمضون بود!دخترعموت باهات بازی میکرد شما هم ذوق میکردی! پنج ماهگی!اولین سرماخوردگی!چهره ات گرفته است چون با آغاز پاییز سرماخورددگی اول گریبانتو گرفت عزیزم! شش ماهگی! هفت ماهگی!کم کم از کچلی دراومدی گلم! عاشق این نگاهتم توی این عکس! ...
نویسنده :
مامایی
17:15
عکسهای قدیمی صبا
عکس روزهای اول تولد عکس یک ماهگی! این عکسو دوستم حوریه با گوشیش ازت گرفت! یک ماه و نیم!کلاً همه رو نارنجی ست کردی مامانم! اون کعبه ی خوشگل که به لباسته هدیه مامان جونت به منه موقع تولد تو!قابل شمارو نداره خانومی! دوماهگی تو این عکس خیلی خوب مشخصه که مو نداشتی عزیزم!کچلی من! سه ماهگی!این ژستتو خیلی دوست دارم!این کلاهو خودم برات خریدم!لباست رو هم مامان جونت برات خرید! داری میگی اوا عکس نگیر! ایشالا بازم می یام عکساتو میذارم عزیزم! ...
نویسنده :
مامایی
8:36
دخترکم
دخــترکمـ عـــروسكـتـ را زیـــاد در آغــوشـ نگیــــر گـــاهـ گـاهی خـــانه شــنی كهـ میـســـازی خـــودتـ خـــرابـ كنـ دخــترکمـ گـــاهی بــا همـــبــازی زیـــبـایتـ قهـــر كنـ عـــادتـ كنـ ... بیــامـــوز بـــرگــ هــای گـــل گــلـــدانتــ را زیـــاد لمـــس نكنـ ممــكــن اســـت بهـ آن عـــادتـ كـــنی تـــو خــــزانـ را تــجـــربه نكــــرده ای كـــمــی بتـــرســ بلنــــدیهــــا را تــجـــربه كنــ و پاییـــن آمــــدن بــا سرســـره را تــجـــربه كنــ و از همــــه مهـمــــتــر الاكــلــــنگـــ را چــــون زنـــدگی تـــو را بــــرا...
نویسنده :
مامایی
17:08
بدون عنوان
این عکسو چند هفته پیش که با خاله جونت اینا رفته بودیم میدان نقش جهان ازت گرفتم! شما داری می یای تا دوربینو از من بگیری! این عکس مال هفته پیشه که تو حیاط ازت گرفتم! خیلی سخت میشه نگهت داشت توی کالسکه چون همش میخوای ازش بالا بری و شیطنت کنی! قربون اون خنده های قشنگت برم مامانی من! ...
نویسنده :
مامایی
16:30
راه افتادن صبا
27 فروردین صبا یک سالگیشو تمام کرد اما هنوز خبری از ایستادن و راه رفتنش نیست! صبا از اول هم توی اعمال حرکتیش کند بود ومثل بچه های دیگه نبود! من به روروئک اعتقادی نداشتم وخیلی کم ازش استفاده کردم اما به نظر خودم این ربطی به راه افتادنش نداشت! صبا از 6 ماهگی نشست وتا 11 ماهگی هم حرکت دیگری نمیکرد تا اینکه به همون حالت نشسته جلو میرفت! و امروز در حالی که داره کم کم 13 ماهگی رو تموم میکنه چهار دست و پا رفت! ومن و پدرش را خیلی خوشحال کرد! براش از ارتوپد اطفال نوبت گرفتم برای آخرین این ماه اما پدرش مخالفه! قبلا هم توی 9 ماهگی بردمش پیش ارتوپد گفت مشکلی نداره قدرت عضلانیش عالیه، فقط میترسه بایسته باید صبور باشید! ...
نویسنده :
مامایی
19:18